رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

حال رادین خیلی بهتر از دیروزه

سلام ،به لطف خدا و دعای شما مهربون ها حال پرنس رادینم نسبت به دیروز و پریروز خیلی بهتر شده هر چند که دیروز عصر یه دفعه حالش خیلی بد شد طوری که نانازیم هرچی خورده بود بالا اورد ولی بعدش که شیافش کردمش و دست و روش رو شستم و با بابایی بردیمش بیرون حالش خوب شد و تا صبح هم خدا رو شکر راحت خوابید و با این که تب نداشت  ولی من دلم طاقت نیاورد که بخوابم و تا خود صبح بالا سرش نشستم و زل زدم بهش عجیبه که خوابم هم نمی یومد و فقط دلم می خواست نگاهش کنم. دیروز استخر بادی رادین رو تا نصفه اب کردم و گذاشتمش توی استخرش تا هم بازی کنه و تبش بیاد پایین و هم بتونم از سوپ مرغ و ورمیشل که براش درست کرده بودم بهش بدم اخه بچه ام از روز قبلش لب به هیچ چیزی نز...
26 تير 1391

رادینم برای اولین بار مریض شده

سلام دوستهای مهربونم ،ممنون که تو مدتی که نبودیم جویای احوالمون بودید. سفرمون خیلی خوب بود و خیلی بهمون خوش گذشت و جمعه ظهر برگشتیم خونمون تا من بتونم برم عروسی دوستم تا دیروز همه چی عالی بود ولی از دیروز رادینم  تب داره و بی حاله و من هیچ کاری نمیتونم براش بکنم جز این که بالا سرش بشینم و تبش رو کنترل کنم و مدام پاشویش کنم و از دیشب ریز ریز اشک امونم رو بریده از طرفی تب رادین و از طرفی هم حرف های گزنده و تلخ .به جای این که مرحمی باشند برام نمک میشن و رو زخمم میریزند،شب جمعه تا از تالار برگشتم تا اماده بشم و همراه بابایی بریم برای شام چون دیدم رادین هر چی خورده ریخته روش و همه جاش شیره ای هستش بردمش حموم و درست 10 دقیقه بعد عمه خانوم تشر...
25 تير 1391

عکس های تبلک ماشینی من

سلام ،مهمونهای ما پریروز رفتند و بازم من و بالام تنها شدیم و فرصتی دست داد تا بیام و عکسهای تبلکت رو بزارم،تو این مدت از بس سرم شلوغ بود که نمی تونستم بیام و اپ کنم البته اگه فرصتی بهم دست می داد به وب دوستهامون سر می زدیم تا از احوالاتشون با خبر بشم ولی از بس خسته بودم که نمی تونستم براشون کامنت بزارم چون از بی خوابی و خستگی جلو مانیتور چرت می زدم ،از همه ی دوست جونهامون که تو مدت غیبتمون احوالمون رو می پرسیدند تشکر می کنم و معذرت خواهی که نتونستم پیام هاشون رو تائید کنم و برای عکس ها منتظرشون گذاشتم ببخشید ،ولی بدونید که خیلی دوستتون دارم و دلم همیشه پیش شما هاست.   همه ی تزینات تولدتماشینیت رو  خودم انجام دادم و ه...
22 تير 1391

تولده تولده،تولد ارینا دون مو فرفری خودمه

کارت دعوت تبلک ارینا مو فرفری تولد هنوز ادامه داره بیایید دنبالم ادامه مطلب                                                                                              &nb...
17 تير 1391

ما داریم میریم سفر

سلام دوست جون هامون ما بازهم به مدت یک هفته قراره نباشیم و باز هم دل تنگتون بشیم،اخه داریم میریم سفر البته این سفر هم جنبه ی گشت و گذاری داره هم تجاری می گید چه طور خوب بهتون توضیح میدم، ما امشب یا شاید هم فردا صبح زود راهی ارومیه بشیم ،البته بابایی میگه امشب بریم ولی مامانی به خاطر این که بابا شب رو استراحت کنه و بعد از خستگی روزانه رانندگی نکنه میگه که صبح بریم اخه بابایی از ساعت 6 عصر تا 11 شب تو سمیناره و اگه بخواییم شب حرکت کنیم خیلی دیر میشه   مامانی هم چون اعتبار گواهی نامش تموم شده نمی تونه به بابایی کمک کنه یعنی بابایی اجازه نمی ده پشت رل بشینه پس مامان میگه بهتره که صبح زود بریم حالا چرا صبح زود ،چون می خواییم زود برسیم...
14 تير 1391

عطر انتظار

گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام درى به روى انتظار تا بگويمت هنوز هم به آن صداى آشنا اميد بسته ام. اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمين! دل جدا ز ياد تو آشيانه اى خراب وبى صفاست ياد سبز وروح بخش تو ياد لطف بى نهايت خداست کوچه باغ سينه ام اى گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو نيست کيست؟ آنکه بى بهانه تو زنده است در کجاست؟ اى کرامت وجود! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى کوچه ها در انتظار يک نسيم روح بخش يک پيام آشنا ودلنواز سينه را گشوده اند. کوچه هاى ما هميشه عاشق تو بوده اند. اى کبوتر دلم هوايى محبتت! سينه ام آشناى نعمت غم است گر هزار کوه غم رسد هن...
14 تير 1391

حسابی بزرگ شدم

سلام خاله ها و دوستهای مهربون و گلمون،من و رادین همتون رو خیلی خیلی دوست داریم و هر وقت دلمون میگیره یا خسته میشیم  میاییم و مهمون خونه های مجازیتون میشیم تا با دیدن نی نی های نازتون و خوندن مطالبتون شاد بشیم. خاله جونی ها من تو این مدتی که مامانی کمتر وقت می کرد برام بنویسه کلی کارهای جدید یاد گرفتم و حسابی بزرگ شدم و این رو میشه تو کارهام و اعمال و رفتارم مشاهده کرد. اول از همه بهتون بگم که شدم 6 دندونه دوتا مروارید دیگه هم  رو لثه هام جوونه زدند که البته الان کاملا اومدند بیرون و دیده میشند،مامانی صبح روز شنبه 27 خرداد   دید که رو لثه  پایینم کنار دوتا دندون پیش دوتا مروارید دیگه هم جوونه زدند و جالب اینجاست که ...
13 تير 1391

عکس های هدیه های تبلکم

                                                                                                          کادوی مامان نگین و بابا  فرهاد خودم لباسهام که اقای فروشنده وقتی فهمید 13 ماهمه به مامان گفت که براش بزرگ میشه و مدام تاکید می کرد که این شلواره کوتاه و بالای قوزک پا باید باشه و مامانی هم  این شکلی شد چون تو دلش گفت خنگ نیستم که دارم می بینم  ...
12 تير 1391

این قدر که من عاشقم تو هم عاشقی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

الان که دارم برات می نویسم  همین چند لحظه پیش رفتی بیرون و بازم مامانی رو تنها گذاشتی ، عمه اومد دنبالت تا ببردت بیرون و شما چه خوشحال و مستانه از من خداحافظی کردی و حتی دم اسانسور من رو بوسیدی و رفتی شما خوشحال هستی ولی من دلم گرفته،هر وقت ازم دور میشی دلم برات تنگ میشه خیلی زود زود ،زود تر از چیزی که فکرش رو بکنی دلتنگت میشم ،اه رادینم هیچ وقت تنهام نذار ،اخه جدایی های ما بیشتر از طرف شماست و شما هر از گاهی میری و مامانی رو تنها میزاری چون من نمی تونم شمارو تنها بزارم مگر این که مجبور باشم،نمی دونم چرا هر وقت از کنارم میری دلم میگیره و چشام بارونی میشه الان هم که رفتی همین که در و بستم گریه ام گرفت ،خیلی دوستت دارم حتی بیشتر از خود خو...
12 تير 1391

یه سلام به خوشمزهگی یه کیک تبلکم

                                                                                                   سلام به همه ی خاله جونی ها ،نی نی هاشون و دوستهای مهربون و گل خودمون.جشن تبلک من به خوشی و خرمی برگزار ...
5 تير 1391
1